مهر

عیدنامه یکم: نسرین شاهرخی

1389/12/29 9:17
نویسنده : صدرا مدرسی
1,049 بازدید
اشتراک گذاری
دنیایی سرشار از عقل و احساس
 
در اولین سال تولدت، در اولین بهار؛ سلامتی و شادی‌ات را می‌خواهم. دعای دیگری ندارم اما تو برای ما دعا کن، چون ارتباط تو با او بهتر و بیشتر است. از او بخواه که در سال جدید صلح و آرامش بر زمین حکومت کند. در هیچ کجای دنیای «جنگ» برای «اثبات‌ بودن» نباشد. همه انسان‌ها آزاد و همه کودکان شاد باشند. بیماری، درد، رنج و فقر از بندگانش به دور باشد. شهامتی به انسان‌ها بدهد برای پذیرش همدیگر. با عشق از او بخواه، تنفر را حذف و عشق را گسترده سازد؛ چون وقتی عشق و دوستی باشد، دیگر جایی برای حسادت، بخل، ظلم و... نمی‌ماند.
 

تمام عیدنامه یکم را در ادامه مطلب بخوانید

 

 دنیایی سرشار از عقل و احساس

صداری عزیزم؛ کمتر از ده روز به سال جدید و عید مانده است. دارم سعی می‌کنم عیدانه‌ات بسیار شاد و رنگی باشد؛ مثل خودت که شاد هستی و مثل خانه‌تان که سرشار از رنگ است.

صدرا؛ آشنایی من با مامان و بابا بسیار طولانی است اما صمیمت و احساس نزدیکی‌ام به آنها را شاید بتوانم بعد ازدواج این دو نازنین بدانم. من شادی‌های بیشمار با «مادر خانمی» داشته ام. همیشه برای من زنی قوی و دوستی فهمیده و سرشار از رنگ و نشاط بوده است. آقای پدر نیز که برای افکارش و شجاعتش و علاقه من به روزنامه نگاری همیشه برایم مهم بوده است. همه این حرفها را می زنم که یادت باشد در خانه‌ای متفاوت به دنیا آمده‌ای. «رنگ و قلم»ترکیب زیبایی است که دنیای تو را سرشار از عقل و احساس می‌کند.

وقتی فهمیدم، داری می آیی؛ یادم است آنقدر شاد شدم که فقط پشت تلفن فریاد می زدم  ( به این هیجانات فریادگونه‌ام با دیدنم عادت می‌کنی). شاید اوضاع جامعه ما هیچ‌وقت برای آمدن کودکی بی‌گناه مساعد نباشد و این تردید همه مادران و پدران برای بچه‌دار شدن است (حتی تردید خودم اما به کسی نگو). من وقتی شنیدم داری می‌آیی، می‌دانستم که بهترین اتفاق ممکن هستی و خداوند در بهشت و رحمت را برای لیلا و فرید گشوده است. وقتی فهمیدم پسر هستی، باز هم از خوشحالی فریاد کشیدم زیرا همیشه لیلا را با یک پسر تجسم می کردم (اصولا مادر خانمی با پسربچه‌ها روحیه‌اش بهتر می‌خواند؛ این یکی دیگر از نقاط اشتراک من و لیلا بود).

من نتوانستم زمان تولدت باشم. آخر یک یا دوماه قبل از تولدت کوچ کردیم اما خدا رو شکر ارتباطمان بیشتر شد که کمتر نشد؛ این هم از مزایا تکنولوژی است. بعد با ابتکار خلاقانه آقای پدر تو را بیشتر از دوستان ایران می‌دیدم، البته به صورت تصویر.

همه اینها را گفتم تا بدانی با اینکه من را احساس نکرده‌ای اما من تو را حتی بیشتر از خواهرزاده‌هایم احساس کرده‌ام (اصولا این را بگویم که در دنیای امروز دیگر رابطه به همخون بودن نیست، به هم احساس بودن است که از این لحاظ فکر کنم من می‌توانم با اطمینان بگویم من به تو خیلی نزدیک هستم).

صدرای عزیزم؛ بهار در راه است. بهار زیباترین فصل از جهاتی است؛ گرچه ما که عاشق رنگ و کمی دلفسرده هستیم، پاییز را بیشتر دوست داریم. اما تو باور نکن بهار زیباترین فصل است. رویش شکوفه‌های بهاری، صدای پرندگان، تازگی، سبز بودن طبیعت و ...؛ یکی از اینها کافی است که بهار را منحصر به‌فرد کند. بهار فصلی است که تو احساس می‌کنی، می‌توانی تغییر کنی، تصمیمات جدید بگیری و دنیا را عوض کنی. می‌خواهی در سال نو آدمی جدید شوی؛ می‌آیی در سالنامه جدیدت می‌نویسی که سال دیگر چه می‌خواهی باشی. (گرچه ما آدم بزرگ‌ها می‌نویسم اما عمل نمی‌کنیم. این هم از پیچیدگی‌های آدم بزرگ‌ها است. زیاد این حرکت‌های انقلابی‌مان را جدی نگیر که فراموشکارتر از این حرف‌ها هستیم.) طبیعت در بهار تو را شگفت‌زده می‌کند. پرندگان می خوانند و تو احساس می‌کنی فقط برای تو می‌خوانند. حتما بخواه که تو را در یک بهار به قمصر کاشان ببرند تا معنی بهار را بهتر احساس کنی.

می خواهم بگویم گرچه ما آدم بزرگ‌ها همه چیز را گم کرده‌ایم و فراموشکاریم اما بهار با زیبایی‌اش بیادمان می‌آورد که خالق ما خالق زیبایی است. تو این حرف‌ها را بهتر از من می‌دانی؛ حیف که نمی‌توانی تجربه‌ات را با ما در میان بگذاری و متاسفانه مثل ما وقتی بزرگ می‌شوی یادت می‌رود. گاه فقط در شرایطی که از همه چیز بریده‌ای، دستی می‌آید و نوازشت می‌کند با نغمه موسیقی یا کلامی دلنشین یا لحظه مناجات و... و تو قلبت می‌ریزد. این احساس برایت آشناست اما بیاد نمی‌آوری؛ این اشاره ای از رحمت خالق است که در کودکی بارها احساس کرده ای. من گاهی در عکس‌هایت و همه کودکان در لبخندی و نگاهی دیده ام. وقتی بی‌دلیل کلامی می‌گویی و ما نمی‌فهمیم ناراحت نباش؛ مشکل ما هستیم، نه تو. وقتی در خواب رویایی زیبا می‌بینی و بر می خیزی و می خندی و ما نمی‌فهمیم و بعد گریه می‌کنی و آنجاست که ما نمی‌دانیم که چه می‌خواهی. تو از قطع آن ارتباط شاید گریه می‌کنی و ما به چیزهای دیگر نسبت می‌دهیم. شیرت را می خوری، جایت را عوض می‌کنند اما باز کلافه‌ای و گریه می‌کنی...

در اولین سال تولدت، در اولین بهار؛ سلامتی و شادی‌ات را می‌خواهم. دعای دیگری ندارم اما تو برای ما دعا کن، چون ارتباط تو با او بهتر و بیشتر است. از او بخواه که در سال جدید صلح و آرامش بر زمین حکومت کند. در هیچ کجای دنیای «جنگ» برای «اثبات‌ بودن» نباشد. همه انسان‌ها آزاد و همه کودکان شاد باشند. بیماری، درد، رنج و فقر از بندگانش به دور باشد. شهامتی به انسان‌ها بدهد؛ برای پذیرش همدیگر. با عشق از او بخواه، تنفر را حذف و عشق را گسترده سازد؛ چون وقتی عشق و دوستی باشد، دیگر جایی برای حسادت، بخل، ظلم و... نمی‌ماند.

با آرزوی سالی پر از شادی برای همه ایرانیان و سایر مردم دنیا

نسرین شاهرخی

21 اسفند 1388

فنلاند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهر می باشد